جدول جو
جدول جو

معنی د خم - جستجوی لغت در جدول جو

د خم
ازفنون کشتی محلی، که پس از آغاز مبارزه کشتی گیر فن زننده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دژخم
تصویر دژخم
دژخیم، جلاد، میرغضب، بدخو، بدخلق، زشت خو، بدنهاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داخم
تصویر داخم
رزق، روزی، خورش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دخم
تصویر دخم
سرداب، گور، برای مثال چنین گفت با من ستاره شمار / که رستم کند دخم سام سوار (اسدی - ۴۰۶ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
ابن منصور بن عبدالله ، مکنی به ابوخالد، از اولاد ذوالجناح حمیری از امرای عباسیان و دایی مهدی عباسی بود. در عهد منصور عباسی نخست والی بصره (سال 152 هجری قمری) و بعد والی یمن شد (154). و در سال 159 معزول گردید. در سال 161 مهدی او را والی سواد کوفه کرد. یزید به سال 165 هجری قمری در بصره درگذشت. بشار بن برد در هجو او شعری بلند دارد. از اعقاب او گروهی ماندند که به نام یزیدیه معروفند. و نیز یحیی بن مبارک عدوی یزیدبه سبب تعلیم و تربیت فرزندان یزید بدو منسوب است.. و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 228 و الوزراء والکتاب ص 106 و الموشح ص 262 و تاریخ سیستان ص 141 و 142 و البیان والتبیین ج 2 ص 190 و یزیدیه شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ سِ)
دهی است از دهستان دالایی بخش خمین شهرستان محلات. واقع در باخترخمین. آب آن از قنات تأمین می شود. سکنۀ آن 297 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
محلی بشمال خمسه، شمال غربی آق کند
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
احمد بن محمد بن اسحاق بن ابی خمیصه
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
الطلاوی (الشیخ) احمد بن حسین الخمیس الطلاوی. او راست: البرهان علی بطلان غایه التبیان (در فقه شافعی) ألیف 1318 هجری قمری طبع مصر. (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(دَبَ)
دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات، واقع در 12هزارگزی جنوب باختری خمین با 637تن سکنه. آب آن از قنات و رود خانه آشناخور و راه فرعی به خمین دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات که 40 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات واقع در 3000گزی شمال خمین و 1000گزی راه خمین به اراک. جلگه ای و آب و هوای آن معتدل است. 140 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات، چغندرقند، پنبه و انگور و شغل اهالی زراعت است. راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات واقع در 16هزارگزی خاور خمین کنار راه شوسه. ناحیه ای است واقع در جلگه. دارای 10 تن سکنه میباشد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1) 0
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات. در 15هزارگزی خاور خمین و8هزارگزی باختر راه شوسۀ خمین به دلیجان و در جلگه واقع و هوای آن معتدل است. 100 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولات آن غلات، بنشن، چغندرقند و تنباکو و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و از طریق امیریه ماشین میرود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(عَ دِ)
دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 120 تن سکنه. آب از چاه. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات. سکنۀ آن 175 تن و آب آن از قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات. آب آن ازقنات. محصول آنجا چغندرقند و پنبه و انگور. نزدیک راه شوسه واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مُ سِ)
دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات با 175 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(وو)
دهی است جزء دهستان دالائی بخش خمین شهرستان محلات واقع در 7000 گزی باختر خمین. دارای 396 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و بنشن و چغندرقندو پنبه. شغل اهالی زراعت و قالیچه و ژاکت بافی و راه فرعی به خمین دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان حومه بخش خمام شهرستان رشت، در 4500 گزی جنوب خمام و 3000 گزی خاور شوسۀ رشت به انزلی. جلگه، معتدل، مرطوب، مالاریائی. سکنه 110 تن. شیعه. زبان گیلکی و فارسی. آب از خمام رود. محصول آنجا برنج، کنف، صیفی کاری، ابریشم. شغل اهالی زراعت. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ سِ)
دهی است جزء دهستان رستاق، بخش خمین شهرستان محلات که در 12 هزارگزی جنوب خاوری خمین برسر راه شوسۀ خمین به گلپایگان واقع است و 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار، محصولش غلات، چغندر قند و پنبه. شغل اهالی زراعت و راهش شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
دهی است جزء دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات. در چهارهزارگزی شمال راه شوسۀ خمین به محلات. ناحیه ای است واقع در جلگه و سردسیر. دارای 100 تن سکنه میباشد. محصولاتش غلات، بنشن، پنبه، انگور و چغندرقند. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(زَ دِ خُ)
دهی است جزو دهستان حومه بخش خمام شهرستان رشت که در 3هزارگزی شمال خاوری خمام و 3هزارگزی خاور شوسۀ خمام به بندر انزلی قرار دارد. جلگه و معتدل و مرطوب است و 430 تن سکنه دارد، شیعه، گیلکی. آب آنجا از نهر خمام رود از سفیدرود. محصول آنجا برنج. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بزور راندن. (منتهی الارب). سخت سپوختن، از جای برکندن چیزی را، آرمیدن با زن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دخمه. مقبره. سردابه که مرده را در آن جای دهند. (از برهان). سردابه را گویند که مردگانرا در آنجا جای دهند. (جهانگیری) :
چنین گفت با من ستاره شمار
که رستم کند دخم سام سوار.
اسدی.
رجوع به دخمه شود
لغت نامه دهخدا
(دِلْ لَ)
شتر دفزک کلان جثه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بیماریی است سخت. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، شکرخوابی یا خواب گران. (منتهی الارب). خواب سبک و طولانی. (ناظم الاطباء) ، گران از هرچیز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ خِ)
بد خوی و طبیعت. (از برهان). خشمگین. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- دژخم شدن، خشمگین شدن:
دژخم شدو گفت ای که ترا خواهر و زن غر
کس از پی زر تن چه نهد خوف و خطر بر.
سوزنی.
، جلاد. (برهان). جلاد و مردم کش. (از آنندراج). و رجوع به دژخیم شود
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ)
درخمی: درخم یک درم کم سه طسوج باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- درخم آتّیک، از نقود نقرۀ معمول در ایران قدیم است، مساوی با 0/80 ریال جدید ایران و 0/93 فرانک طلا. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 166). رجوع به دراخمه شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
رزق و روزی. (جهانگیری) (برهان). رزق. (اوبهی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دژخم
تصویر دژخم
بر نهاد بد خوی، زندان بان نگاهبان محبس، جلاد میر غضب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاجورد خم
تصویر لاجورد خم
خمی که برنگ لاجوردی باشد خم نیلی، آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخم
تصویر دخم
دخمه، مقبره، سردابه که مرده را در آن جای دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داخم
تصویر داخم
روزی و رزق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخم
تصویر دخم
((دَ))
دخمه
فرهنگ فارسی معین
شمشیر یا کارد دولبه، نفس دوباره، دوبار
فرهنگ گویش مازندرانی