ابن منصور بن عبدالله ، مکنی به ابوخالد، از اولاد ذوالجناح حمیری از امرای عباسیان و دایی مهدی عباسی بود. در عهد منصور عباسی نخست والی بصره (سال 152 هجری قمری) و بعد والی یمن شد (154). و در سال 159 معزول گردید. در سال 161 مهدی او را والی سواد کوفه کرد. یزید به سال 165 هجری قمری در بصره درگذشت. بشار بن برد در هجو او شعری بلند دارد. از اعقاب او گروهی ماندند که به نام یزیدیه معروفند. و نیز یحیی بن مبارک عدوی یزیدبه سبب تعلیم و تربیت فرزندان یزید بدو منسوب است.. و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 228 و الوزراء والکتاب ص 106 و الموشح ص 262 و تاریخ سیستان ص 141 و 142 و البیان والتبیین ج 2 ص 190 و یزیدیه شود
ابن منصور بن عبدالله ، مکنی به ابوخالد، از اولاد ذوالجناح حمیری از امرای عباسیان و دایی مهدی عباسی بود. در عهد منصور عباسی نخست والی بصره (سال 152 هجری قمری) و بعد والی یمن شد (154). و در سال 159 معزول گردید. در سال 161 مهدی او را والی سواد کوفه کرد. یزید به سال 165 هجری قمری در بصره درگذشت. بشار بن برد در هجو او شعری بلند دارد. از اعقاب او گروهی ماندند که به نام یزیدیه معروفند. و نیز یحیی بن مبارک عدوی یزیدبه سبب تعلیم و تربیت فرزندان یزید بدو منسوب است.. و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 228 و الوزراء والکتاب ص 106 و الموشح ص 262 و تاریخ سیستان ص 141 و 142 و البیان والتبیین ج 2 ص 190 و یزیدیه شود
دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات، واقع در 12هزارگزی جنوب باختری خمین با 637تن سکنه. آب آن از قنات و رود خانه آشناخور و راه فرعی به خمین دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات، واقع در 12هزارگزی جنوب باختری خمین با 637تن سکنه. آب آن از قنات و رود خانه آشناخور و راه فرعی به خمین دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات واقع در 3000گزی شمال خمین و 1000گزی راه خمین به اراک. جلگه ای و آب و هوای آن معتدل است. 140 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات، چغندرقند، پنبه و انگور و شغل اهالی زراعت است. راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات واقع در 3000گزی شمال خمین و 1000گزی راه خمین به اراک. جلگه ای و آب و هوای آن معتدل است. 140 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات، چغندرقند، پنبه و انگور و شغل اهالی زراعت است. راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
ده کوچکی است از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات واقع در 16هزارگزی خاور خمین کنار راه شوسه. ناحیه ای است واقع در جلگه. دارای 10 تن سکنه میباشد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1) 0
ده کوچکی است از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات واقع در 16هزارگزی خاور خمین کنار راه شوسه. ناحیه ای است واقع در جلگه. دارای 10 تن سکنه میباشد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1) 0
دهی است جزء دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات. در 15هزارگزی خاور خمین و8هزارگزی باختر راه شوسۀ خمین به دلیجان و در جلگه واقع و هوای آن معتدل است. 100 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولات آن غلات، بنشن، چغندرقند و تنباکو و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و از طریق امیریه ماشین میرود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات. در 15هزارگزی خاور خمین و8هزارگزی باختر راه شوسۀ خمین به دلیجان و در جلگه واقع و هوای آن معتدل است. 100 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولات آن غلات، بنشن، چغندرقند و تنباکو و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و از طریق امیریه ماشین میرود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان دالائی بخش خمین شهرستان محلات واقع در 7000 گزی باختر خمین. دارای 396 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و بنشن و چغندرقندو پنبه. شغل اهالی زراعت و قالیچه و ژاکت بافی و راه فرعی به خمین دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان دالائی بخش خمین شهرستان محلات واقع در 7000 گزی باختر خمین. دارای 396 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و بنشن و چغندرقندو پنبه. شغل اهالی زراعت و قالیچه و ژاکت بافی و راه فرعی به خمین دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی جزء دهستان حومه بخش خمام شهرستان رشت، در 4500 گزی جنوب خمام و 3000 گزی خاور شوسۀ رشت به انزلی. جلگه، معتدل، مرطوب، مالاریائی. سکنه 110 تن. شیعه. زبان گیلکی و فارسی. آب از خمام رود. محصول آنجا برنج، کنف، صیفی کاری، ابریشم. شغل اهالی زراعت. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان حومه بخش خمام شهرستان رشت، در 4500 گزی جنوب خمام و 3000 گزی خاور شوسۀ رشت به انزلی. جلگه، معتدل، مرطوب، مالاریائی. سکنه 110 تن. شیعه. زبان گیلکی و فارسی. آب از خمام رود. محصول آنجا برنج، کنف، صیفی کاری، ابریشم. شغل اهالی زراعت. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان رستاق، بخش خمین شهرستان محلات که در 12 هزارگزی جنوب خاوری خمین برسر راه شوسۀ خمین به گلپایگان واقع است و 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار، محصولش غلات، چغندر قند و پنبه. شغل اهالی زراعت و راهش شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان رستاق، بخش خمین شهرستان محلات که در 12 هزارگزی جنوب خاوری خمین برسر راه شوسۀ خمین به گلپایگان واقع است و 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار، محصولش غلات، چغندر قند و پنبه. شغل اهالی زراعت و راهش شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات. در چهارهزارگزی شمال راه شوسۀ خمین به محلات. ناحیه ای است واقع در جلگه و سردسیر. دارای 100 تن سکنه میباشد. محصولاتش غلات، بنشن، پنبه، انگور و چغندرقند. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات. در چهارهزارگزی شمال راه شوسۀ خمین به محلات. ناحیه ای است واقع در جلگه و سردسیر. دارای 100 تن سکنه میباشد. محصولاتش غلات، بنشن، پنبه، انگور و چغندرقند. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزو دهستان حومه بخش خمام شهرستان رشت که در 3هزارگزی شمال خاوری خمام و 3هزارگزی خاور شوسۀ خمام به بندر انزلی قرار دارد. جلگه و معتدل و مرطوب است و 430 تن سکنه دارد، شیعه، گیلکی. آب آنجا از نهر خمام رود از سفیدرود. محصول آنجا برنج. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است جزو دهستان حومه بخش خمام شهرستان رشت که در 3هزارگزی شمال خاوری خمام و 3هزارگزی خاور شوسۀ خمام به بندر انزلی قرار دارد. جلگه و معتدل و مرطوب است و 430 تن سکنه دارد، شیعه، گیلکی. آب آنجا از نهر خمام رود از سفیدرود. محصول آنجا برنج. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دخمه. مقبره. سردابه که مرده را در آن جای دهند. (از برهان). سردابه را گویند که مردگانرا در آنجا جای دهند. (جهانگیری) : چنین گفت با من ستاره شمار که رستم کند دخم سام سوار. اسدی. رجوع به دخمه شود
دخمه. مقبره. سردابه که مرده را در آن جای دهند. (از برهان). سردابه را گویند که مردگانرا در آنجا جای دهند. (جهانگیری) : چنین گفت با من ستاره شمار که رستم کند دخم سام سوار. اسدی. رجوع به دخمه شود
بد خوی و طبیعت. (از برهان). خشمگین. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - دژخم شدن، خشمگین شدن: دژخم شدو گفت ای که ترا خواهر و زن غر کس از پی زر تن چه نهد خوف و خطر بر. سوزنی. ، جلاد. (برهان). جلاد و مردم کش. (از آنندراج). و رجوع به دژخیم شود
بد خوی و طبیعت. (از برهان). خشمگین. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - دژخم شدن، خشمگین شدن: دژخم شدو گفت ای که ترا خواهر و زن غر کس از پی زر تن چه نهد خوف و خطر بر. سوزنی. ، جلاد. (برهان). جلاد و مردم کش. (از آنندراج). و رجوع به دژخیم شود
درخمی: درخم یک درم کم سه طسوج باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - درخم آتّیک، از نقود نقرۀ معمول در ایران قدیم است، مساوی با 0/80 ریال جدید ایران و 0/93 فرانک طلا. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 166). رجوع به دراخمه شود
درخمی: درخم یک درم کم ِ سه طسوج باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - درخم آتّیک، از نقود نقرۀ معمول در ایران قدیم است، مساوی با 0/80 ریال جدید ایران و 0/93 فرانک طلا. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 166). رجوع به دراخمه شود